سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پدر نیز رفت

بعد از حدود دوماه فشار جسمی بر پدرم وفشار روحی وجسمی بر من بالاخره پدر به دنبال مادر که یک سال ونیم پیش فوت کرده بود به ملکوت اعلی رفت.ودر کنار مادر آرام گرفت ومن          نا آرام .

به هیچ وجهی نمی توانم حالت خود را توصیف کنم .اگر چه پدر به خاطر قلب چندین بار به بیمارستان و بخش C.C.U منتقل می شد اما دو هفته آخر از بیمارستان بیرون آمده بود وبا راحتی وآرامش زندگی می کرد ودر بستر بیماری نبود وما آسوده خاطربودیم که  این بار نیز پدر به زندگی باز گشته است .و ناگهان ؛وبه یکبار روز جمعه سوم دی ماه 95 ساعت 14 دوباره به بیمارستان منتقل شد وبعد از 4 ساعت دار فانی را وداع گفت !!!!!

در حال حاضر در گوشه ای تنها وبه عمق دنیای کوچک وبی معنای خود پرتاب شده ام وهنوز شوک زده هستم وزمان باز گشت به حالت عادی ، نامعلوم .

برسر قبرش ودر خانه بارها فاتحه خواندم اما آنقدر این مرگ برایم دردآور بودکه از سر نادانی و استیصال پیامکی برایش ارسال کردم !!!!! واز او تقاضای بخشش کردم .به بلاهتم نخندید. روح او در آسمان و جسمش درون خاکی سرد و من بیچاره از طریق تلفن همراه می خواستم با او ارتباطی داشته باشم.

اگرچه همیشه در حال آمرزش روح رفتگان از این خاک هستم امااز این به بعدباید به صورت خیلی رسمی تر هر پنج شنبه علاوه برمادرباید برای آرامش روح پدرنیز دعا کنم.اما چقدر سخت وسنگین است که به یاد بیاوری دو ستون زندگیت دیگروجود ندارند.

دیگر حتی نمی توانم دو کلمه تایپ کنم .خیلی نکات را می خواستم بنویم اما به نظرمی رسدنه تنها روح وجان وحافظه بلکه انگشتان دست هم نیز یاری نمی کنند .

امان از دست این غروب سرد و تاریک وتلخ وغم انگیز

دعا کنید تا این افسرده غمگین ناآرام ،توان باز گشت به روزگار آرامش وخوشی را داشته باشد.