سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پایگاه هشتم شکاری -1

سال 55 به پایگاه هشتم نقل مکان کردیم .این پایگاه بزرگترین پایگاه ایران  ومخصوص هواپیما های F-14  معروف به تامکت بود. حتی قرار بود که هواپیمای F-16 نیز در این پایگاه مستقر شوند که بعد از انقلاب این قرارداد لغو شد .البته همه افراد،مسیر اصفهان –پایگاه را می شناسند  چون مسیررسیدن به فرودگاه هواپیماهای مسافری نیز از این اتوبان استفاده می شود. اما اوایل مسیر از کنار امامزاده ای (کنار فرودگاه ) می گذشت وبه جای اتوبان که هنوز درست نشده بود از جاده ای که به طرف شهرکوهپایه می خورد وبه جاده خوراسگان معروف بود استفاده            می شد.در پایگاه جهت اسکان پرستل وخانواده هایشان  بلوک های سازمانی مخصوص افسران ، همافران ،درجه داران وکارمندان که در ارتش به آنها ابزارمند می گفتند در نظر گرفته شده بود در مورد خودپایگاه، از آنجایی که منطقه نظامی است زیاد وارد جزییات نمی شوم. در شاهین شهراصفهان خانه هایی نیز برای مستشاران آمریکایی بود.این مستشاران ازاستاد خلبان گرفته تا معلم زبان در مدرسه وکارگران تاسیساتی برای نیروی هوایی کار  می کردند (البته با حقوق های بسیار زیاد) همچنین محله ای نیز در اصفهان بود به نام خانه اصفهان که در بخشی از آن که متعلق به نیروی هوایی بود خانه های بسیار زیبایی داشت ودیگر پرسنل نیروی هوایی از آن استفاده می کردند.

اوایل امکانات خوبی در پایگاه نبود مثلاً آب آشامیدنی را با تانکرهای آب می آوردند .آب داشتیم اما آشامیدنی نبود کل منطقه بیابانی بود وفضای سبز نداشت و گاهی وقتها توفان های شدید می شد وگرد وخاک همه جا را فرا می گرفت.برای تهیه نان باید خیلی راه به منطقه دوری که بعداً در نزدیکی آن یک دریاچه مصنوعی درست شد(بعداًاز این دریاچه بیشتر خواهم گفت )میرفتیم تا نان بگیریم .به آنجا می گفتیم چاپارل (مزرعه چاپارل نام یک سریال وسترن آمریکایی بود).به مرور زمان در منطقه ای که یک میدان بسیار بزرگی وسط خانه های سازمانی بود  فروشگاه مدرنی که از فروشگاه های رفاه امروزی بهتر بود درست شد که با وقوع انقلاب روش فروش عوض شد وبه جای آنکه در آخر خرید ،پول را پرداخت کنیم به صورت غرفه غرفه جنس می خریدیم همچنین تعداد نانوایی ها و فروشگاه های دیگری به وجود آمد تا مشکل خرید به طور کامل رفع شد. علاوه بربلوکهای سازمانی ،برای افراد مجرد هتل هایی با نام هتل H وهتل ستاره بود( خود مجرد ها وقتی قبل از اینکه اتوبوس توقف کند به راننده می گفتند ایستگاه املت نگه دار ) باشگاه ورزشی، زمین چمن فوتبال با آبیاری مکانیکی وپیشرفته ،زمینهای آسفالتی تنیس ،والیبال وبسکتبال نیز بوجودآمد باشگاه های همافران وافسران(دارای یک استخر کوچک بود) نیز وجود داشت در هتل اچ نیز رستوران وکافه بود. برای درجه داران نیز باشگاهی ساختند که با وقوع انقلاب قبل از افتتاح تبدیل به مسجد وکتابخانه شد.مدرسه راهنمایی نیز یک سال بعد از ورود به پایگاه درست شد که سال اول را دراصفهان درس خواندم .همانطور که قبلاً گفتم بیماری سالک نیز بسیار شایع بود  همچنین در آنجا رتیل های زرد بسیار زیاد بود اما برخلاف قیافه ترسناکشان ،نشنیدم که کسی را نیش زده باشند ولی واقعاًترسناک بودند .یک شب  در خواب بودم که حس کردم چیزی روی پایم راه می رود یکد فعه ازخواب پریدم وهمزمان با دست پرتش کردم ،چراغ را که روشن کردم دیدم گوشه اتاق رتیلی در حال در رفتن است از ترس آنقدر با دمپایی زدمش که چیزی ازآون باقی نماند. نمی دانم چگونه به درون منزل راه پیدا کرده بود ولی بعدها بازهم این موضوع تکرار می شد به مرور زمان امکانات خوب شد ویک کلینیک ودرمانگاه خوبی نیز در منطقه آماده شد.رفت وآمد در  پایگاه به علت بزرگ بودن سخت بود وهمچنین کسی اگر می خواست خرید بیشترویا مایحتاجی مثل پوشاک ویا گوشت ومیوه مناسبتر بخرد به اصفهان می رفت چناچه کسی ماشین نداشت اتوبوسهای پایگاه هر نیم ساعت ویا یک ساعت (درست یادم نیست ) به شهر میر فتند وبرمی گشتند که بعدها اتوبوسهای شرکت واحد جایگزین شد واولین بلیتهایش ابتدا ده ریال (یقین ندارم که همین مقدار بود)وسپس  هر نفر بیست ریال شد که قیمت بسیار مناسبی داشت  البته ساکنان روستاهای بین راه را نیز سوار می کرد.معروفترین جایی که کارکنان نیرو هوایی خرید  می کردندسبز میدان (برای خرید میوه وسبزیجات ) بود. جالب بود که گاهی روسها که برای ذوب آهن اصفهان به عنوان مستشار کار می کردند را در این میدان میدیدم اما هیچ وقت آمریکایی ها را برای خرید مایحتاج روزمره ندیدم فکر  می کنم برای آنها در شاهین شهر اصفهان امکانات خوبی تدارک دیده بودند.

بقیه بماند برای بعد.