سال اول
سال اول (1350) بعد از دو هفته از شروع سال تحصیلی به مدرسه رفتم (کلاس اول دبستان ) در کلاس غالباً گریه می کردم (البته خیلی آرام)و می گفتم "مامانم رامی خوام" . خانم نفیسی (معلمم) واقعاً حوصله به خرج می داد. گاهی اوقات با یکی از بچه های کلاس مرا به حیاط می فرستاد تا آرامبشوم . آخر سال بهترین شاگرد کلاس شدم .نمی دانم ایشان در قید حیاتند یا نه؟ولی او مرا به مدرسه علاقمند کرد وهمیشه به یاد آن معلم نازنین هستم حتی در سن 51 سالگی .