مدرسه فارابی -قسمت دوم
مشکل من بعد از ثبت نام در مدرسه راهنمایی فارابی اصفهان این بود که به علت دوری ازخانه (پایگاه هشتم ) ودوسره بودن مدرسه مجبور بودم که در مدرسه بمانم وخلاصه پدرم اولیا مدرسه را متقاعد کرد ،البته به سختی،که در مدرسه بمانم.آنها هم بزرگواری کردند.
فکر کنم آنها نگران بودند اگر در زمان تعطیلی در مدرسه برای من اتفاقی بیفتد باید پاسخگو باشند وشاید هم مقررات اجازه نمی داد به هر حال نصفه نیمه راضی شدند.چون حتی یادم می آید با توجه به این که در مدرسه می ماندم یک روززنگ خورد وناظم به طبقه بالا آمد (کلاس ما طبقه دوم بود)ووقتی گفتم من ظهر ها تو مدرسه می مانم باخشونت تمام دست من را گرفت ومن را به بیرون از کلاس هل دادو گفت برو بیرون .آن روز را تو چهارباغ قدم زدم و اگرچه روزهای بعد، ظهرها در مدرسه ماندم ولی مفهوم حرکت آن روزآقای ناظم را نفهمیدم وهنوز که هنوزه از دستش ناراحتم.
بابای ما هم برای این که اذیت نشوم وحداقل یکی حواسش به ما باشد به یکی از باباهای مدرسه هراز گاهی پول می داد،البته نه به صورت ماهیانه .واگر هم این پول دیر میرسید ایشان قهر می کرد وماهم با همه بچگی خود می فهمیدیم طرف پول می خواهد .کی میگه پول حلال مشکلات نیست؟
ظهرها همه گونه غذایی می خوردم ساندویچهای خانگی از قبیل مرغ، تخم مرغ ،کتلت ،کوکوسیب زمینی وگاهی ساندویچ از مغازه های ساندویچی که نسبت به امروز خیلی خوشمزه تر وسالمتر بودند.البته سالهاست که خوشبختانه فست فود نمی خورم . این که بیشتر مادرم ساندویچ درست می کرد به این خاطر بود که دوست نداشتم ظرف غذا را به دست بگیرم.لازم نیست که بگم خدا خدا می کردم این دوران قاراش میش تمام شودوحداقل نزدیک خانه ودر پایگاه به مدرسه بروم. بخصوص وقتی که می دیدم برای چندر غاز پول یک نفر مهربان می شود ویا در صورت ندادن پول طرف عصبانی می شود.به هر حال من از آن مدرسه خاطرات خوبی ندارم فقط چون معلم های خوبی داشتم و چند دوست خوب اصفهانی ،حدود نه ماه آنجا را تحمل کردم.
در آن سال فردخوب ومهربانی که خط بسیار زیبایی هم داشت معلم تاریخ وجغرافی ما شد وبه ما تعلیم خط هم می داد .نام این انسان وارسته وشریف که هیچگاه فراموشش نمی کنم محمد رحیم اخوت بود خط شکسته اش بسیار زیبا بود واین زیبایی برخط من تاثیر زیادی گذاشت.چون سال بعد در آن مدرسه نبودم دیگر اورا ندیدم وسالها گذشت ومن به تهران برگشتم وچند سال پیش متوجه شدم نویسندگی می کند وچند رمان خوب هم نوشته که البته متاسفانه کتابهایش را نخوانده ام .در اینتر نت جستجو کردم وبعضی مصاحبه هایش را خواندم شکل عینکش که عوض نشده وموهایش فقط سفید شده ،به هر حال هر جا که هست امیدوارم شاد وسرحال باشند.