روزگار کودکی 5
توی خیابانهای خلوت اطراف منازل سازمانی پایگاه یکم مهرآباد، فوتبال بازی می کردیم . در پایگاه ،هم خانه های آپارتمانی بود که به آنها بلوک می گفتیم وهم منازل ویلایی .ما در یکی از بلوکها بودیم که پشت آن محوطه ای درختکاری شده بود وبعد از آن هم خیابانی بود که با یک دیوار از حریم شهری جدا می شد پشت دیوار کارخانه ای بود که راس ساعت دوازده ظهر صدای بوق بلندی از آن به گوش میرسید ومن که همیشه بعداز ظهرها به دبستان می رفتم با این بوق خود را مهیای رفتن به مدرسه می کردم طفلک خواهرم همیشه صبح ها مدرسه می رفت وبر عکس من که خیلی تنبل بودم خواهرم مثل سربازهای ژاپنی که در جنگ جهانی پس از سالها که جنگ جهانی تمام شده بود ودر جنگلهای آسیای جنوب شرقی سر پست خودشان بودند صبح زود در مدرسه حاضر می شد وهر چقدر مادر خدابیامرز می گفت الآن خیلی زود است که به مدرسه میری ولی خواهرم گوشش به این حرفا بدهکار نبود. باید اذعان کنم محیط منازل سازمانی وخود پایگاه آنقدر امن بود که بچه ها خودشان با پای پیاده وبه تنهایی به مدرسه می رفتند و پدرها و مادرها هیچ نگرانی نداشتند.بگذریم ،در جلوی بلوک باشگاهی ساخته شد که جشن هایی در آن برگزار می شد . پشت باشگاه وصل میشد به محوطه ای که فنس کشی شده بود واز آنجا به بعد محوطه فرودگاه وباند هواپیماهای جنگی بود .در کنار بلوک خیابانی بود وکنار خیابان هم یک انبار بزرگ بود وهمیشه از آن می ترسیدیم که مبادا اگر توی اون ساختمان رفتیم ،درش بسته شود .وکسی به دادمون نرسه .از ترس اینکه مادر وپدرم نگران نشوند که به این ساختمان یک طبقه بزرگ فکر میکنم هیچ وقت نپرسیدیم که این هیولا چیست.الان که فکر می کنم حدس می زنم بیشتر شبیه به سرد خانه بود.به هر حال برگردیم به فوتبال .در گل کوچک های خیابانی از دوتا آجر به عنوان دروازه استفاده می کردیم .اولین بازی که یادم می آید از تلویزیون دیدم بازی برزیل وانگلیس در جام جهانی 1970 بود هنوز هم واکنش های بی نظیر دروازبانهای دو تیم یعنی گوردون بنکس (انگلیس )و دروازه بان برزیل (فکر می کنم اسمش فلیکس بود) جلوی چشمم می باشد.حضورذهن ندارم که آیا همان سال بازی را دیدم یا یکی دوسال بعد .چون بارها این بازی را دیدم. به هر حال هرچقدر به مغزم فشار میارم این بازی به خاطرم میرسد.بعدها که بزرگتر شدم در سال 1974 طرفدار تیم ملی آلمان غربی (آن زمان آلمان دو تکه بود.غربی وشرقی)وبازیکن معروفش گرد مولر بودم نمی دانم چرا با اینکه هلند فوتبال مدرنی ارایه میکرد این تیم را دوست نداشتم .حتی یادم هست که در سال های بعد نیز همینطور بود وهرچقدرهم که مفسر خوب ورزشی مانوک خدابخشیان اززیبایی فوتبال هلند تعریف می کرد من باز هم طرفدار تیم مقابل بودم حتی سال 1978 در فینال ،طرفدارتیم سزار منوتی بودم که در فینال هم ماریوکمپس با گلش در وقتهای اضافه تیر خلاص را به هلند زد.
به غیر از فوتبال بازی های کودکانه ای داشتیم که در آینده بیان می کنم.